منبع وبلاگhttp://yadesaghi.parsiblog.com
وقتی به زندگی فاطمه سلام الله علیها نگاه می کنیم ، وقتی به اثرات ایشان در عمق عالم هستی نگاه می کنیم این جمله که: " من نباشم تا تو باشی" بسیار نمود دارد.
18 سال از عمر شریفشان گذشته بود و در دنیا زیاد جلوه نکرده بودند، جلوه ایشان تازه با شهادتشان شروع می شود. اگر شما دنبال آثار فاطمه سلام الله علیها می گردید در آن چند سال زیاد جست و جو نکنید زیرا چیز زیادی دستگیرتان نمی شود.یک موقع صحبت می کنیم از اینکه چه کسی به ایشان ضربت زد یا ..... ولی موضوع عظیم تر این هست که چرا فاطمه سلام الله علیها بین مولا و دشمن حائل شدند با اینکه می دانستند باعث شهادتشان خواهد شد اما باز این رفتار را از خودشان نشان دادند؟ مقصود ایشان چه بود؟
اثر شهادت ایشان در اسلام ، در زندگی امیر المومنین ، در زندگی اهل بیت و در زندگی شیعیان و در ماجرای ظهور؟
ایشان به دنبال اجازه ای که از پدرشان گرفته بودند و با توجه به امامت و شئون مختلف امامت از جمله ولایت و حکمی که ایشان داشتند ماجرای شهادت خودشان را مطابق صفتشان از قبل از حکم می کنند . اگر شما می بینید که اهل بیت حکمی کنند و یا اگر شما حکومت حقه ای می شنوید ، حکومت حقه تمام احکامش را از فاطمه سلام الله علیها می گیردوتمام امام ها احکامشان را از فاطمه سلام الله علیها می گیرند و ایشان از امیرالمومنین علیه السلام و ایشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله می گیرند و ایشان از خداوند.... . حضرت زهرا سلام الله علیها برای اینکه صفت مولا باقی باشد و صفتشان در عالم جلوه دهند خودشان را فدا کردند.مولا امیر المومنین صاحب صفت فضل یعنی ظاهر کننده صفت فضل (درجات ارتفاع) و فاطمه سلام الله علیها صاحب صفت وجود (فطر صفت وجود) با طبقات عمق گسترش پیدا می کند.میدان های جدید پیدا می کند و فضل با درجات ارتفاع است و بالش بازتر می شود.(نمودش بیشتر می شود) . یا فضل باید فدای وجود شود یا وجود باید فدای فضل شود تا او بتواند ارتفاع بگیرد.لذا صاحب وجود از خداوند می خواهد که خدایا یا مرا از دنیا ببر و امضایش را از پدرشان در آخرین لحظات عمرشان می گیرد.وجود باید خودش را در عمق حذف کند تا فضل بتواند خودش را بیشتر نمود پیدا کند.شما اگر صفت فاطمه سلام الله علیها را می شناختید و سپس ایشان را در مدینه می دیدید ، یقین می کردید که ایشان ماندنی نیست .ایشان برای رفتنش حتی اثری از خودش در عمق به جا نمی گذارد تا مبادا به خاطر اثرش ، دیگران تمایل پیدا کنند تا در عمق بمانند پس انتظار نداشته باشید که قبر شریف ایشان پیدا باشد .اگر پیدا بود دیگر کسی میل به ارتفاعات پیدا نمی کرد . طبقات عالم جلوه های فاطمه سلام الله علیها است . او صاحب طبقات عالم است ، کل عوالم ملک اوست ، عالم فدک فاطمه است ، عالم ارث فاطمه است چون صاحب وجود است لذا با شهادتش با آنگونه شهید شدنش و با مخفی نگاه داشتن قبر خود به سوی بالا پر کشید و بعد از شهادت ایشان ما اثرات ایشان را در مولا به وضوح می یابیم . ایشان از درجات عمق به سوی درجات فضل بالا رفت . صاحب فضل امیر المومنین هستند ، یعنی بیشتر در وجود امیر المونین رفتند و با نور بسیار درخشان خودشان ، در قلب و در اعمال امیر المومنین بسیار اثر گذاشتند. اذا بعد از شهادت ایشان در کلام مولا تغییر را می باید. تا قبل از شهادت، ایشان را یک دلاور و جنگجو می بینید اما پس از شهدات دیگر رغبتی به دنیا ندارند .... دنیا بدون فاطمه جای مولا نیست .... فقط وظیفه ای که مولا امیر المومنین روی دوش ایشان گذاشتند ایجاب می کرد که چند صباحی در دنیا بمانند ولی دلشان از دنیا کنده شده .
به استناد حدیث کسا که می فرماید : هم فاطمه و ابرها و بعلها و بنوها ..... اصل کلمات ، منسوب به فاطمه سلام الله علیها است و بقیه کلمات صفات این کلمه هستند . در کل عالم هستی یک کلمه وجود دارد ..... اگر فضلی می بینید صفت فاطمه سلام الله علیها است ؛ اگر حبی می بینید صفت فاطمه سلام الله علیها است . اگر امامتی می بینید امامت ،صفت فاطمه سلام الله علیها است . اگر دین ، عبودیت و ... را می بینید همه از صفات فاطمه سلام الله علیها است .
خانه فرد باید گنجایش فرد را داشته باشد. باغ منسوب به فرد چطور؟! جسم کلماتی حضرت فاطمه سلام الله علیها فراتر از عالم هستی است.اینجاست که متوجه می شویم کل عالم جزء کوچکی از ملک فاطمه سلام الله علیها است . کل عالم بخش ناچیزی از فدک فاطمه سلام الله علیها است. عالم به یمن وجود ایشان خلق شده است.ما فاطمه سلام الله علیها را خدا نمی دانیم بلکه ایشان مخلوق خدا هستند. تمام اهل بیت رو به ایشان دارند.پیامبر می فرمایند تو پاره تن من هستی .... تو قلب من هستی .... تو مادر من هستی ..... اگر فاطمه سلام الله علیها نبود پیامبر صلی الله علیه و آله و مولا هم خلق نمی شدند.این دو بزرگوار صفت فاطمه هستند.امام زمان عج می فرمایند اسوه من فاطمه سلام الله علیها است .
فدک فاطمه سلام الله علیها کجاست؟ خود ایشان کجا هستند؟
در کل فدک ..... هر شیئی از اشیا جزئی از فدک هستند پس ما هم باید خود را جزئی از فدک ایشان ببینیم.اگر شما وجود دارید پس از فاطمه سلام الله علیها هستید.کل وجود به فاطمه سلام الله علیها است..لذا اگر به دنبال فدک می گردید به خودتان نگاه کنید ...... در کلِّ حیطه فدک ، فاطمه سلام الله علیها ملک داری می کند .....
حالا فهمیدی چرا فاطمه مادر ماست ....
چند روایت در همین زمینه:
عللالشرائع ج 1 ص179 باب143 / بحارالانوار ج43 ص12 باب 2 :
از جابر نقل است که گفت: از امام صادق سوال کردم چرا فاطمه الزهرا ، زهرا نامیده شد؟ پس حضرت فرمودند: برای اینکه خداوند عزوجل او را از نور عظمت خود خلق فرمود. پس هنگامیکه آن نور اشراق نمود، آسمانها و زمین را به نور خود روشن نمود و چشمان ملائک در تاریکی فرو رفت و ملائکه برای خداوند به حال سجده افتادند و گفتند ای اله و سید ما ! این نور چیست؟ پس خداوند به سوی ایشان وحی فرستاد که این نور از نور من است که آن را در آسمانم ساکن کردم، آنرا از عظمتم خلق نمودم و از صلب نبیی از انبیائم ـ که او را بر جمیع انبیائم فضیلت دادم و در درجات بالاتری از عوالم قرار دادم ـ خارج می کنم و از آن نور امامانی را خارج می کنم که به امر من قیام می کنند، به سوی حق من هدایت می کنند و آنها را خلفا، و مجاری خود در زمینم قرار می دهم، بعد از پایان وحی ام.
بحارالانوار ج : 43 ص : 18 باب 2
سلمان فارسی گفت: هنگامیکه عباس بن عبدالمطلب به مسجد داخل شد، نزد نبی (ص) نشسته بودم. او سلام کرد و نبی (ص) پاسخ داد و مرحبا فرمود. عباس بن عبدالمطلب عرضه داشت: یا رسول الله ! خداوند، اهل بیت علی بن ابیطالب و معادن واحده را به چه چیز بر ما فضیلت بخشید؟ حضرت فرمودند: ای عمو! حالا به تو خبر می دهم. همانا خداوند، من و علی را خلق نمود در حالیکه نه آسمانی بود و نه زمینی و نه بهشتی و نه آتشی و نه لوحی و نه قلمی. پس هنگامیکه خداوند عزوجل، اراده به شروع خلقت ما نمود، به کلمه ای تکلم فرمود، پس آن کلمه نور شد. بعد به کلمه دومی تکلم نمود، پس آن کلمه روح شد. پس در آنچه بین کلمه و روح بود به هم آمیخت و آندو را به اعتدال در آورد. پس من و علی را از آندو خلق نمود. سپس از نور من نور عرش را شکافت، پس من برتر از عرش هستم. سپس از نور علی، نور آسمانها را شکافت، پس علی از آسمانها برتر است. سپس از نور حسن، نور خورشید را شکافت و از نور حسین، نور ماه را، پس حسنین از خورشید و ماه برترند. و ملائک، خداوند تعالی را تسبیح می کردند و در تسبیح شان می گفتند سبوح قدوس از انواری که بسیار گرامیند نزد خداوند تعالی پس هنگامیکه خداوند تعالی اراده کرد که ملائک را امتحان کند، ابری از تاریکی بر ایشان فرستاد. نه اولین ملک، آخرین ملک را می دید و نه آخرین ملک، اولین را. پس ملائکه گفتند: ای اله و سید ما! از زمانی که ما را آفریدی، چیزی مثل آنچه که در آن هستیم ندیدیم. پس به حق این انوار از تو می خواهیم که حتما اینها را از ما برداری. پس خداوند عزوجل فرمود: به عزت و جلالم سوگند که چنین کنم. پس نور فاطمه الزهرا را خلق کرد که در آن روز همچون قندیل و آویخته شده در گوشه عرش بود. پس آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه به آن نور روشن شدند. برای این است که او فاطمه الزهرا نامیده شد. و ملائکه تسبیح و تقدیس خدا می کردند پس خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند که هر آینه ثواب تسبیح و تقدیس شما تا روز قیامت را برای محبین این زن و محبین پدرش و همسرش و فرزندانش قرار می دهم. سلمان گفت : عباس خارج شد و علی بن ابیطالب او را ملاقات نمود. پس او را به سینه اش چسباند و مابین دو چشمش را بوسید و عرضه داشت پدرم فدای عترت اهل بیت مصطفی.
کمالالدین ج 1 ص 13]
کردند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ، گفتند که خدایا آیا در زمین کسی را می خواهی خلق کنی که فساد کند و خونریزی بپا کند در حالی که ما تورا تسبیح و تقدیس می کنیم. به آنها خطاب رسید که إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ، یعنی من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
حدیث دوم را از کتاب البکاء صفحة 155 نقل می کنم. این حدیث در جلد 25 بحار، صفحة 5، حدیث 8 و جلد 43 بحار صفحة 52 آمده است، در کتاب فاطمه (س) نوشتة آقای رحمانی همدانی صفحة 76 حدیث 11 و صفحة 82 و صفحة 181 هم آمده است، در این حدیث آمده است که جبرئیل (ع) آدم و حوا را در بهشت به فرمان خداوند متعال حرکت داد و با یکدیگر داخل قصری شدند، آدم (ع) دید یک تخت بلند بالایی در آن قصر وجود دارد و یک خانمی در کمال حُسن بر فراز آن تخت نشسته است، آن خانم تاجی بر سرش است، گردنبندی بر گلویش است و دو گوشواره هم دارد، و در زیر قبه ای از نور نشسته است، متعجب می شود، می گوید: جبرئیل این خانم کیست و این ماجرا چیست؟ جبرئیل (ع) از جانب خداوند متعال جواب می دهد که این شخص فاطمة زهرا(س) دختر پیغمبر آخر الزمان محمد مصطفی(ص) است. آدم عرض می کند که آن تاجی که بر سر ایشان است و گردنبند و دو گوشواره ای که به گوشهای ایشان است، آنها چیست؟ از جانب خداوند متعال گفته می شود که "تاج،" اشاره به پدر بزرگوار ایشان است و "گردنبند،" شوهر ایشان علی ابن ابی طالب(ع) و "دو گوشواره،" حسن و حسین دو فرزندان او هستند، سپس آدم(ع) نگاه می کند و پنج نور می بیند که بر روی نور اول نوشته شده است "انا المحمود و هذا محمد،" بر نور دوم نوشته شده است "انا الاعلی و هذا علی ابن ابی طالب"، بر نور سوم نوشته شده است "انا الفاطر و هذه فاطمه الزهرا،" بر نور چهارم نوشته شده بود "انا المحسن و هذا الحسن،" بر نور پنجم نوشته شده بود "منا الاحسان و هذا الحسین المقتول،" در اینجا آدم(ع) برای بار اول با ماجرای شهادت امام حسین(ع) آشنا شد، ولی ملائک بار دومی بود که ماجرا را متوجه می شدن« ابن مغازلى به سند خود از «حسن بصرى» روایت کرده که گفت: از ابو الحسن على (علیه السلام) از آیه: «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» سؤال کردم گفت: پیامبر به منفرمود: مراد از «مشکاة» فاطمه (علیها السلام) است و مراد از «المصباح» حسن و حسیناند «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» (زجاجه یعنى ستاره درخشنده) فاطمه از زنان عالم ستاره درخشانى بود «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» مراد از «شجره مبارکه» ابراهیم است «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» یعنى نه یهودى و نه نصرانى است «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یعنى نزدیک است علم از وجود فاطمه به سخن آید لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ، نُورٌ عَلى نُورٍ اگر چه به او نرسد آتش «نُورٌ عَلى نُورٍ» یعنى از نسل فاطمه امامانى است که یکى بعد از دیگرى به وجود مىآیند، «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» گفت: خداوند هدایت مىکند به ولایت ما (ولایت آل محمد) هر که را بخواهد.»
«نتیجه ای که متوان گرفت این است ما از فاطمه الزهرا س یاد میکنیم از اصل خود یاد کرده ایم وتا زمانیکه من خود را از او جدا میکنم وبه دیگران منتسب میکنم چگونه میخواهیم با او ارتباط برقرا ر کنیم یاید یک وجهی از او را نسبت بخودت مطرح کنی که نیاز خود را به آن برسانی مثل اینکه او لیلة القدر است ویا او کوثر است من به لیلة القدر وبه کوثر به عنوان خیر کثیر نیاز دارم او مادر همه عالم است نور او منشائ همه وجود است خانه او انچنانکه در قران مطرح میکند فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها یکه از خانه هائی است که خداوند اجازه داده در آن عبادت شود ان خانه خانه زهراست اگر من پرتوی از نور او هستم وان نور به صورت فطرت در من قرار داده شده پس چرا چنین رفتار میکنیم چه چیز مانع شده که من نمیتوانم نور او را در خودم احساس کنم واز آن تغذیه نمایم شب دفن حضرت را فراموش نکنید که متاسفانه ما اکثرا انقدر که به زمان شهادت توجه داریم به شب
دفن این لیله القدر دقت نداریم مگر ناینکه ما در شب قدر احیا میگیریم وشب زنداری میکنیم پس چرا به زهرا س ان شب را احیا نمیگیریم احتمال نمی دهیم شاید در این شب پیش نویس سرنوشت ما بدست خانم زهرا نوشته شود ....»